زبانحال حر خطاب به سیدالشهدا علیه السلام
من آن حُرم که حُریّت عطا کرده است مولایم مخوانیدم دگـر حُـرّ یزیـدی، حُرّ زهرایم اگرچه ذرهام، در دامن پُـرمهر خورشیدم اگرچه قطره بودم، وصلِ دریا کرد دریایم اگر دامان مهرش را نگیرم، اوفتـد دستم گر از کویش گذارم پای، بیرون، بشکند پایم اگرعباس گوید دست و سر، سازم به قربانش وگـر اکبــر پسنـدد، کشتـۀ آن قد و بالایم زچشمم اشک خجلت بود جاری، بخت را نازم که هم بخشید، هم اذن شهادت داد مولایم تمنایم فقط ایـن است از ریحـانــۀ زهــرا که با خون جبینم آبرو بخشد بـه سیمـایـم صـدای گریۀ اصغـر ز قحط آب، آبم کرد لب خشکیدۀ عبـاس، آتـش زد به اعضایم چه بیرحمید اهل کوفه! من با چشم خود دیدم ترک خورده است از هُرم عطش لبهای آقایم تماشاییست لبخندم اگر بـا چشم خود بینم کـه مولایـم کنـد بـا پیکـر خـونین تماشایم بسوزانید و خاکستر کنیـد از پای تا فرقم من آن پروانهای هستم کز آتش نیست پروایم زخجلت خواست تا ازتن شود روحم برون میثم حسینبـنعلـی بـا یـک تبـسـم کـرد احیایم |